معنی هم خوانی

هم خوانی. [هََ خوا / خا] (حامص مرکب) هم سفره شدن. هم کاسگی. هم نشینی:
کرد با او به خورد هم خوانی
کاین چنین است شرط مهمانی.
نظامی.
به هم خوانی خود کنی سر بلند
که خوان گردد از نازکان ارجمند.
نظامی.

خوانی. [خوا / خا] (حامص) عمل خواندن. (یادداشت بخط مؤلف). مزید مؤخر است.
- دعاخوانی، عمل خواندن دعا.
- روضه خوانی، عمل روضه خواندن.
- ریزه خوانی، کنایه از ایراد گرفتن. لغز گفتن. مسائل کوچک را مورد توجه قرار دادن و بر آن عیب گرفتن.

مرثیت خوانی. [م َ ی َ خوا / خا](حامص مرکب) مرثیه خوانی. رجوع به مرثیه خوانی شود.

نعت خوانی. [ن َ خوا / خا] (حامص مرکب) نعت گوئی. مدیحه خوانی. مداحی. عمل نعت خوان.

افسانه خوانی. [اَ ن َ / ن ِ خوا / خا] (حامص مرکب) افسانه سرایی. افسانه گفتن. داستان سرائی:
زلیخا چون شنید آن مهربانی
فسون پردازی و افسانه خوانی.
جامی (از ارمغان آصفی).

مرکب خوانی. [م ُ رَک ْ ک َ خوا / خا](حامص مرکب) در اصطلاح موسیقی، چندمایگی.

پیش خوانی. [خوا / خا] (حامص مرکب) عمل پیش خوان. || عمل بحضورخواهنده. || در موسیقی و روضه خوانی یا تعزیه گردانی، خواندن دسته جمعی چند پسر یا دختر با هم بشعر چون براعت استهلالی برابر مستمعین. پامنبری.

ناظره خوانی. [ظِ رَ / رِ خوا / خا] (حامص مرکب) مطالعه ٔ کتاب و درس. (ناظم الاطباء).

Association

تطابق

‎ عمل پیش خواندن. ‎، عمل بحضور طلبنده. -3 (روضه خوانی) یا منبری، خواندن دسته جمعی چند پسر و دختر با هم شعری را برابر مستمعان و بینندگان.

‎ سخنان ساخته گفتن: قصه افسر کیخسرو و تاج جمشید بسرخاک نشینان که مرصع خوانی است. (بنقل بها. )، تمهید قصه خوانی: قصه قبضه شمشیر تو دارم بمیان گوش کن گوش که رفتم بمرصع خوانی. (قدسی)، خوش سخنی رنگین کلامی: در افشانی عرض مطلبش رفت مرصع خوانی لعل لبش رفت. (اشرف در قصه جان دادن سوداگر پسر مارگزیده)

سرود خوانی

لغاز خوانی.

لغزیده خوانی خطا خواندن کلمه ای بطوریکه شکل و معنی آن تغییر یابد.

بیت خوانی، خواندن برخی مقامات آوازی را در منطقه ی استرآباد...

712